آخرین مطالب پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
نويسندگان
بیا با هم باشیم
شب سردی بود … پیرزن بیرون میوه فروشی زل زده بود به مردمی که میوه میخریدند. شاگرد میوه فروش تند تند پاکت های میوه رو توی ماشین مشتری ها میذاشت و انعام میگرفت.پیرزن با خودش فکر میکرد چی میشد اونم میتونست میوه بخره ببره خونه … رفت نزدیک تر، چشمش افتاد به جعبه چوبی بیرون مغازه که میوه های خراب و گندیده داخلش بود … با خودش گفت چه خوبه سالم ترهاشو ببره خونه. میتونست قسمت های خراب میوه ها رو جدا کنه و بقیه رو بده به بچه هاش، هم اسراف نمیشد هم بچه هاش شاد... ادامه مطلب ... اواخر سال ۸۰ بود . اجازه داده بودن که محک توی پاساژ ونک واسه تبلیغ و جمع آوری کمک مردمی یه میز بذاره . یه شب نوبت من بود که پشت میز باشم . دیدم یه پسر بچه ۷ ، ۸ ساله که آدامس میفروشه اون دور بر می چرخه . اومد جلوی میز واستاد ، انگار بلد بود ادامه مطلب ... چشمهایتان را باز میکنید. متوجه میشوید در بیمارستان هستید. پاها و دستهایتان را بررسی میکنید. خوشحال میشوید که بدنتان را گچ نگرفتهاند و سالم هستید.. دکمه زنگ کنار تخت را فشار میدهید. چند ثانیه بعد پرستار وارد... ادامه مطلب ...
هرگز به کسی نگاه نکن وقتی قصد دروغ گفتن داری. ادامه مطلب ... دو شنبه 4 دی 1391برچسب:sms,اس ام اس,اس ام اس سرکاری,smsباحال,اس ام اس طنز, :: 12:40 :: نويسنده : علی
شنبه 2 دی 1391برچسب:کریس رنالدو,زندگینامه کریس رنالدو,رنالدو,عکس کریس رنالدو, :: 12:35 :: نويسنده : علی
|